- ۲ نظر
- ۲۹ مهر ۹۳ ، ۱۳:۵۹
جانم رابگیر اما این را به من نگو...
دوپست عقب تر را بخوان،همانجا که امام رضا وساطتم را پیشت کرد...
دلت می آید خرابش کنیم و لگد بزنیم به هرچه که آن شب،از صاحبش گدایی کردیم؟
دلت می آید ببندیم چشم هایمان را به روی خاطره های بارانی مان و بگوییم اشتباهی بودیم؟
نه
نمیگذارم تنها زیر باران بروی که پریشان شوم...
تنهایت نمیگذارم ای همه روح و تنم...
هستی ام برای توست
فدایت میکنم،نذر اشک هایت میکنم،نذر ناراحتی هایت...
که بمانی کنارم...
دوستت دارم
کنار عر قطره ی اشکم
هزار خاطره دفنه
اونقدر خاطره داریم
که گویی قد یک قرنه....
لعنت به تو ای دست سرد روزگار...
حوصله ی شعرگونه وشاعری های مرا نداری
اما چند خط هم که شده به من گوش کن
پاییز ازراه یک ساله اش رسیده و حالا که باهم بودنمان دارد یک ساله میشود و امشب که هوایش امام رضاییست،برایت سیاهه ای مینویسم که رنگ و بوی عاشقانه هامان را دارد...
امشب آنقدر دلم شکسته و تنگ است برایت که انگار افسار گسیخته دارم مینویسم برایت
متهم گونه برایت سیاهه ای رج میزنم که شاید قالی زندگی مان شود برای ادامه ی زندگی عاشقانمان
اخر می دانی چیست؟
میگویند کلمات معجزه میکنند
کلمات من امشب از صاحب امشب معجزه گدایی میکنند،معجزه ای به رنگ طلایی های گنبدش...
همانجا که روبرویش نشستیم و بغض کردیم عاشقانه هایمان را
و برای ادامه ی شان،کمک خواستیم از صاحب خانه...
آری معشوق من
این روزها دل هردومان سخت گرفته برای ما شدن
انگار دلت از من گرفته محبوبم
نمی دانم به کدامین ایوان،یا کدامین باب همان حرم قسم بخورم که عزیزترینم،بینهایت دوستت دارم...
گوش کن این یک خط را
به بلندای آرزوهای زایرانی که از باب الجواد امشب مُحرم کعبه ی عشق خراسان میشوند،دوستت دارم
دوستت دارم به صداقت نفس های نقاره زن های صحن انقلاب وقتی هر غروب با نهایت عشق،نقاره میزدند و یکیشان را باهم شنیدیم و به سمت صحن انقلاب دویدیم...
یادت هست عزیزکم؟
من برای تو تک تک سلول هایم را هجی میکنم که شاید باورت شود من همانم.
من همان دختر 19 ساله ام که در نهایت کودکی،بزرگی را در عشقت دید و حالا دارد در عشقت قد میکشد و بزرگ میشود...
پاییز را ببین و باور کن صداقت کلماتم را که از بین لرز لب هایم بیرون می آیند و قسم به آسمان ابری این روزها...
دوستت دارم عشق پاییزی ام...
مثل همان اول ها که نو عروس وار،دستت را از بین خجالتت برای هرعکس گرفتن،بیرون میکشیدم و چند ثانیه ای غرق میشدم در گرمای وجودت،وقتی که از سرمای باران بهاری میلرزیدم...
بشمار دانه های باران های پاییزی را
به اندازه ی همان دا نه ها
دوستت دارم
و بوسه میزنم بر تقدس قلبت
مثل همان دانه های باران که بر برگ های بی جان پاییزی،بوسه میزنند...
ازعشق زیادی خسته ات کردم اما معنای شوری اشک و لب های سرد را میدانی؟
معنای خنده های خیس و شور را میدانی؟
به همین هایی که معنایشان شاید یکم سنگین باشد،قسمت میدهم
برگردیم و بسازیم و بسازیم و بسازیم
برگرد که تنم دوباره باعشق تو تب کرده و دارد گر میگیرد برای داشتنت...
برگرد
داشتم سرما میخوردم منم
ولیکن خنثایش نمودم!
حال همسرجان بهتره...یعنی خوب شده دیگه
دیشب رفته بودیم آزادی کلی حرف زدیم...حرفای عقشولانه
و جدی
خبرای خوبی درراهه
فکر کنم البته
:))))
همسرجان میگفت زودتر میخوایم بریم سر خونه زنذگیمون
این جملش کلللللی حال ناخوبمو خوب کرد
همسرجان،مچکریم
دیشب با همسرجان رفتیم تمرین رانندگی،امروزم تست رانندگی دادم...
واسه اون دوتا اقایی که باهام بودن پنج جلسه نوشت،اضافی
واسه منی که خانوم بودم سه جلسه نوشت...
بعدشم که رفتیم تو آموزشگاه کلی تعریفمان را کرد....
آیکون ذوق مرگ شدن
:دی
آقایون همشون همینطوری گواهینامه میگیرن عایا؟
جای تاسفه
در پایان
حالمان کنار هم خوب است
ما دوتایی جمعمون جمعه
دوست دارم همسرجانم...
بعدا نوشت:یادم رفت سلام کنم!سلاااام
امروز خبردار شدم که یکی از دوستان دوره ی کودکی ام،در استانه ی طلاق گرفتنه...
واین دومین مورد میون دوستامه...
چرا طلاق میگیرن؟فلسفه ی طلاق رو هنوز نمیدونم!فلسفه ی اون مرز شکستن تحمل و حرمت رو نمیدونم...
یعنی دیگه نمیتونن همدیگر رو تحمل کنن؟
واقعا تصورش سخته...خیلی سخت...
کاش عشق ما پا بر جای بمونه...برای همیشه ی همیشه ی همیشه تنهایی هامون دونفره باشن...
دوستت دارم
آدمی ترین آدم حوایی ام...