تابهشت...

۹ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

دعوا که خب همه می کنن 

اما خب بالاخره هر کس کمتر دعوا بکنه برندست!

حقیقتش از دیشب که دیدم یک دقیقه هم نخوابیدی ناراحتم هنوز!

توی پرانتز:منم نمی تونستم بخوابم!هی می خوابیدم هی بیدار میشدم!

از اونجایی که ازم خواستی تمومش کنیم و من هم علاقه ای به کش دادن این موضوع ندارم و از الان عزا گرفتم که تا چارشنبه نیستی!

خوب باشیم،خوب زندگی کنیم و برای هم لازم نیست بمیریم،همین که برای هم نفس می کشیم کافیه!

من دوستت دارم اما دیشب که بی تفاوت وقتی دیدی گریه مکنم از کنارم رد شدی خیلی ناراحت شدم...

ولی همون موقع هم خدا می دونه تو دلم واسه خواستنت ولوله بود!

انشا الله که امتحانتو خوب بدی و به زودی زود ببینمت.

فعلا با اجازه

  • خانوم خونه

با عرض سلام و تحیات فراوان!

از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنن

ابلهان باور کنن

من باب شفاف سازی فضای عمومی و اینکه خدایی نکرده ابلهان هوا برشون نداره و دعوا رو  باور نکنن؛ احتراما درخواست می شود خانم خونه یه دستی به سر و روی حیاط خلوتمون بکشن و با زدودن غبارهای سیاه از برهوت وبلاگ اینجا رو یکم خوشگیل و موشگیل کنن

ناسلامتی چهارشنبه ماهگرده

با تشکرات قبلی از آب و جاروی خانوم خونه

(از قدیم گفتن زن خوب روی حرف مردش اِن قلت نمیارم و فقط میگه چشم! گفته باشم‌ که نگی نگفتی)

میخام از سر امتحان که اومدم فکّم بیافته از تغیرات خوشگل اینجا

نقطه.

  • آقای خونه
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۲۱
  • خانوم خونه
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۵ دی ۹۳ ، ۱۷:۲۰
  • خانوم خونه

از شنبه ی هفته ی قبل دیگه ننوشتم!

دوشنبه همسری اومد خونه ...

با اینکه خوب و خوش و خندون بود اما میشد غم ناشی از حرفا و اتفاقات روزهای قبل رو توی صورتش دید...

شرمنده شدم...

سهشنبه هم همسری خونه بود و شبش یه دعوای مختصری داشتیم سر استفاده ی بیش از حد من از گوشی...

اولش یکم تند حرف زد باهام و من قهر کردم و نخواستم پیشش بخابم اما بعدش با زور و کمی هم کتک کاری!

عجب زوری داشت خدایی!تاحالا ندیده بودم این زور همسری رو!

همسری اینهمه زور از کجا اورده بودی عاخه!؟

بالاخره هرجورب بود نذاشت اون شب تهنایی بخوابیم!دمش گرم!

چهار شنبه صبحم همسری رو راهی کردم رفت سر کار!

پنج شنبه شب!یعنی پنج شنبه که شب میشه!من توی این چیزا هنوز مشکل دارم!

قرار بود شب یلدایی بیارن برام!

دستشون درد نکنه چقدر زحمت کشیده بودن واقعا...

سنگ تموم گذاشته بودن واسم...

عاخه من خیلی عروس خوبیم!

با اجازه بقیش رمزی میشه توی پست بعدی

راستی کسی راهیو بلده که ادامه ی مطلب رو بتونم رمزی کنم عایا؟

  • خانوم خونه

.

توی شیرینی ، تو اول ، قند دوم می شود

مزه سوهان اعلا پیش تو گم می شود


بین قطاب و گز و نقل محلی ساده است

حدس اینکه طعم لب های تو چندم می شود 

روزها رد می‌شود، چشمت شرابی کهنه‌تر

پلکهایت کم کَمک تبدیل به خُم می‌شود


هر کجا ساکن شوی در نقشه، مانند شمال

جمعیت آنجا گرفتار تراکم می‌شود


چشم بسته، هر کسی بویت کند توی سرش

باغهای پرگُلِ قمصر تجسم می‌شود


ماه را جای تو می گیرم نمی دانم چرا

اینقدر این روزها سوءتفاهم می شود!


دود کن اسپند را، چشم حسود از دیدنت

شورِ شور، اصلا دو تا دریاچه‌ی قم می‌شود


وقتِ شرعی، لطف کن از پیش مسجد رد نشو

موجبات سستیِ ایمان مردم می‌شود


وسوسه یعنی تو ! شالیزار هم یعنی بهشت

بیخودی آدم دچار سیب و گندم می شود... .

جواد منفرد


  • خانوم خونه

شکست

دلم


  • خانوم خونه

اره یادمه پارسال این مپقع کربلا بودی و دلم مثل سیر و سرکه میجوشید

این روز ها دل را نمی خرند...

این روزها سیر و سرکه بی معناست..ننویس ک نپشتن هم بی معناست

  • خانوم خونه

دردم از یار است و درمان نیز هم...

قاصدک کجای کاری؟اهنم الان...

مشکل اینجاست که نمخوانندت

تمی خواهندت

اضافه ای

نفهمی

شوهرداری نمیدانی

ب درد جرز لای دیوار میخوری

میدونی

ازت خسته شدن

  • خانوم خونه