تابهشت...

۷ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

بارون هواتو داره

رنگ چشماتو داره

قدم زدن تو بارون

با تو چه حالی داره...


بعدا نوشت:

وقتی هوا بارونیه دلم برات تنگ میشه باز

نمیدونی تو این هوا چشات چه خوشرنگ میشه باز...

  • خانوم خونه

با عرض سلام Hello و خسته نباشید  خدمت خانم مهندس خودمشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن

این پست هیچ محتوای خاصی نداره و صرفا برای ذوقیدن خانمم گذاشته شده

ارزش معنویش هم اینه که در شرایطی که مث سگ خستم  و چشام داره از خواب جر می خوره  گذاشتمش 

دوستت دارم هوارتا

سربازتم 

خوب دیگه جیگرطلا؛ من برم لالا 

  • آقای خونه

برای که مینویسم وقتی نمی آیی...دیگر من،ماه کسی نیستم...

آی مردم

بیایید ...

وقتش است

بگویید چشم هایش به در بود

نیامدی سراغش

بگویید که عاشقت بود

نیامدی سراغش

بگویید که عاشقت مرد

دیگر به سراغش نیا


  • خانوم خونه

جانم رابگیر اما این را به من نگو...

دوپست عقب تر را بخوان،همانجا که امام رضا وساطتم را پیشت کرد...

دلت می آید خرابش کنیم و لگد بزنیم به هرچه که آن شب،از صاحبش گدایی کردیم؟

دلت می آید ببندیم چشم هایمان را به روی خاطره های بارانی مان و بگوییم اشتباهی بودیم؟

نه 

نمیگذارم تنها زیر باران بروی که پریشان شوم...

تنهایت نمیگذارم ای همه روح و تنم...

هستی ام برای توست

فدایت میکنم،نذر اشک هایت میکنم،نذر ناراحتی هایت...

که بمانی کنارم...

دوستت دارم

  • خانوم خونه

کنار عر قطره ی اشکم

هزار خاطره دفنه

اونقدر خاطره داریم 

که گویی قد یک قرنه....

لعنت به تو ای دست سرد روزگار...

  • خانوم خونه

سلام

میدونی چیه؟فکر کردم جمعه میری خوابگاه،بعدش که نرفتی در حد مرگ ذوق زده شدم...

ناپرهیزی کردم

زیاد پست میذارم 

چون ناپرهیزانه دوستت دارم

خیلی زیاد

اذیت کردنام اما گویا زیادتر از حدیه که دوستت دارم و گاهی کلا یادت میره که چقدر دوستت دارم...

ولی خب کلا همیشه یادت باشه خیلی می خوامت عزیزم


  • خانوم خونه


حوصله ی شعرگونه وشاعری های مرا نداری

اما چند خط هم که شده به من گوش کن

پاییز ازراه یک ساله اش رسیده و حالا که باهم بودنمان دارد یک ساله میشود و امشب که هوایش امام رضاییست،برایت سیاهه ای مینویسم که رنگ و بوی عاشقانه هامان را دارد...

امشب آنقدر دلم شکسته و تنگ است برایت که انگار افسار گسیخته دارم مینویسم برایت

متهم گونه برایت سیاهه ای رج میزنم که شاید قالی زندگی مان شود برای ادامه ی زندگی عاشقانمان

اخر می دانی چیست؟

میگویند کلمات معجزه میکنند


کلمات من امشب از صاحب امشب معجزه گدایی میکنند،معجزه ای به رنگ طلایی های گنبدش...

همانجا که روبرویش نشستیم و بغض کردیم عاشقانه هایمان را 

و برای ادامه ی شان،کمک خواستیم از صاحب خانه...

آری معشوق من

این روزها دل هردومان سخت گرفته برای ما شدن

انگار دلت از من گرفته محبوبم

نمی دانم به کدامین ایوان،یا کدامین باب همان حرم قسم بخورم که عزیزترینم،بینهایت دوستت دارم...

گوش کن این یک خط را

به بلندای آرزوهای زایرانی که از باب الجواد امشب مُحرم کعبه ی عشق خراسان میشوند،دوستت دارم

دوستت دارم به صداقت نفس های نقاره زن های صحن انقلاب وقتی هر غروب با نهایت عشق،نقاره میزدند و یکیشان را باهم شنیدیم و به سمت صحن انقلاب دویدیم...

یادت هست عزیزکم؟

من برای تو تک تک سلول هایم را هجی میکنم که شاید باورت شود من همانم.

من همان دختر 19 ساله ام که در نهایت کودکی،بزرگی را در عشقت دید و حالا دارد در عشقت قد میکشد و بزرگ میشود...

پاییز را ببین و باور کن صداقت کلماتم را که از بین لرز لب هایم بیرون می آیند و قسم به آسمان ابری این روزها...

دوستت دارم عشق پاییزی ام...

مثل همان اول ها که نو عروس وار،دستت را از بین خجالتت برای هرعکس گرفتن،بیرون میکشیدم و چند ثانیه ای غرق میشدم در گرمای وجودت،وقتی که از سرمای باران بهاری میلرزیدم...

بشمار دانه های باران های پاییزی را

به اندازه ی همان دا نه ها

دوستت دارم

و بوسه میزنم بر تقدس قلبت

مثل همان دانه های باران که بر برگ های بی جان پاییزی،بوسه میزنند...

ازعشق زیادی خسته ات کردم اما معنای شوری اشک و لب های سرد را میدانی؟

معنای خنده های خیس و شور را میدانی؟

به همین هایی که معنایشان شاید یکم سنگین باشد،قسمت میدهم

برگردیم و بسازیم و بسازیم و بسازیم

برگرد که تنم دوباره باعشق تو تب کرده و دارد گر میگیرد برای داشتنت...

برگرد


  • خانوم خونه