تابهشت...

۵ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

بعضی وقت ها هست که حجم فکر و ذکرهای دنیایی، امان مردترین مردهای دنیا را هم خواهد برید چه برسد به نیمچه مردهایی مثل من که هنوز از دنیای پسرانه شان فارغ نشده اند و گاهی حجم سنگین دنیای شلخته شان قامت ایمان دوزاری دلشان را هم خم می کند!

من اما راستش را بخواهی چند وقتی هست که به خاطر زیادتر شدن حجم کارها و درگیری های درسی، پایان نامه ای، کنکوری و جدی تر شدن فکر و ذکرهای معیشتی و سربازی و خانه و هزار الزام دنیایی دیگر بیش از قبل پریشانم و این حال ناخوب پریشانی در حکم همان لاشه نیمه جانی است که ناخوب بودن همسـ(فـ)رش به هر بهانه ای می تواند تیر خلاصی باشد برای بریدنش!

خوب ِ من؛

در دنیایی که سختی های روزمره اش قامت مردانه خیلی ها را خموده کرده است بعد از امید به حضرت کریمی که همیشه هوایمان را داشته است، دارد و خواهد داشت؛ هیچ چیز به اندازه لبخند و خوب بودنت نمی تواند التیام دردهای درونی ام باشد و من در این لحظه های سرشار از دلتنگی، بیش از پیش به همراهی، همدلی و دلگرمی  همراهم محتاجم ...


  • آقای خونه

این روزها که هوا ،هوای حرم یار است و دلمان شدیدا برای شب های بارانی حرم تنگ است...

این روز ها که روزهای خوبی هستند و امروز که از همه ی روز ها بهتر است...

امروز که ما شدنمان چهار ماهه می شود و من هزار باره و هزار باره دلم می خواهدت...

این روز ها...

بیشتر از دیروز 

دوستت دارم...

  • خانوم خونه

داشتم سرما میخوردم منم 

ولیکن خنثایش نمودم!

حال همسرجان بهتره...یعنی خوب شده دیگه

دیشب رفته بودیم آزادی کلی حرف زدیم...حرفای عقشولانه

و جدی

خبرای خوبی درراهه

فکر کنم البته

:))))

همسرجان میگفت زودتر میخوایم بریم سر خونه زنذگیمون

این جملش کلللللی حال ناخوبمو خوب کرد

همسرجان،مچکریم


دیشب با همسرجان رفتیم تمرین رانندگی،امروزم تست رانندگی دادم...

واسه اون دوتا اقایی که باهام بودن پنج جلسه نوشت،اضافی

واسه منی که خانوم بودم سه جلسه نوشت...

بعدشم که رفتیم تو آموزشگاه کلی تعریفمان را کرد....

آیکون ذوق مرگ شدن

:دی

آقایون همشون همینطوری گواهینامه میگیرن عایا؟

جای تاسفه

در پایان

حالمان کنار هم خوب است 

ما دوتایی جمعمون جمعه

دوست دارم همسرجانم...




بعدا نوشت:یادم رفت سلام کنم!سلاااام



  • خانوم خونه
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۲۶
  • خانوم خونه

نمی دانم در طومار تقدیرات دخترک چه نوشته بودند که وقتی مثل امروزی پاهای کوچکش را به دنیای آدم بزرگ ها می گذاشت اسم زیبای فاطمه را از بین همه نام های آسمانی برایش دستچین گلچینانه کردند و شاید در همان گیر و دار اسم گذاری ها بود که دست خداوندی حضرت کریم در فاصله ای نه خیلی دور اراده کرد تا پسرکی که تازه 4 سالگی اش تمام می شد بی آنکه بداند هفتمین روز شهریور را عاشق شود!

قبل تر ها گفته بودم که داستان عاشقیم از شنیدن نامت شروع شد و حالا من هر روز نامت را و صدا کردنش را بیش تر عاشق می شوم

بگذار واژه ها در تقلای بیان دوست داشتنت لال شوند من اما همین قدر می نویسم که آمدنت و بودنت و مهم تر از همه، برای من بودنت نعمتی است که بر نالایق بودنم برای داشتنش معترفم

خوب من

سالروز بودنت پربرکت

ساده و صمیمی

دوستت دارم ...

  • آقای خونه