تابهشت...

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

امروز که تاریخش ان زیر هم نوشته شده و گفتنش اضافیست 

کش و قوس های همیشگی با غلظت بیشتر ادامه داشتند و چند تصمیم مهم در این راستا اتخاذ نمودم!

صبح چند عدد قطع نامه با مادر در راستای بهبود روابط تصویب کردیم.

امروز تعطیل بود و بنده در تحقیقاتی که در قشر عقد جامعه داشتم به این نکته پی بردم که معمولا در روزهای تعطیل طرفین پیش هم هستند و انتظار داشتم همسرم کنارم باشد،ولیکن به دلایلی این مهم!محقق نشد و اینجانب در شکست عشقی کامل به سر می برم!

همسری به قدری درگیر کار و درس و بحث است که گاها حس میکنم وجود من و ابراز وجودم یک چیز اضافی و وقت تلف کن تلقی می شود!

لذا ترجیح می دهم بیشتر موارد سکوت کنم و خواسته هایم را قورت بدهم...

بیشتر خواسته هایم پیرامون حضور همسر کنارم است!که اغلب اوقات بر طبق همان برنامه ی قبلی محقق می شود،به سان برنامه ای که به کامپیوتر(من)بدهی و انتظار داشته باشی کامپیوتر خط ب خط ان را بخواند و اجرا کند!

خب ادم گاهی وقت ها به حضور یک نفر بیشتر احتیاج داره!

بیشتر وقت ها به این فکر می کنم که من شب ها از تنهایی خوابیدن می ترسم و همسری هم بیشتر وقت ها شب ها جلسه و اینا داره!

خب من شبا از ترس سکته میکنم!!!!!!!!!!!!!!

بگذریم!

کم کم به این مهم پی بردم که ارتباط تلفنی مایه ی افته!یعنی من یکی جنبه ی استفادشو ندارم!

ترجیح دادم گوشیم رو خاموش کنم و به همسری هم در آینده ای نه چندان دور اطلاع میدم!فکرشو بکنین مثه زمان قدیم که گوشی نبوده و با گوشی خونه با هم در ارتباط بودند!خیلی هم خوب و عالی!

از همین تریبون می خوام که به همسرم اعلام کنم من این تصمیم رو دارم!

خب این هفته هم که خانواده ی همسر برای اولین بار قراره شب یلدایی برام بیارن!

کادو و اینا

ذوق دارم

این از روز اول

بقیشو توفیق داشته باشم می نویسم!

Hanging



  • خانوم خونه
بنا بر در خواست یک نفر
(دلم)
از امروز روزانه نوشت خواهیم داشت.
یعنی اتفافقات مهم روزانه رو اینجا خواهم نوشت!
بعضی ها هم رمز دارند و فقط من و محرم تر ها رمز رو خواهیم داشت....
  • خانوم خونه
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۹ آذر ۹۳ ، ۲۳:۵۶
  • خانوم خونه

وبلاگ خالی تر از خالیست!

گویی من حتما بایستی بگم به شوهری مطلب بذاره که بذاره!

:دی

  • خانوم خونه

اگر آذر برای خیلی ها پایان پاییز عاشقی ها باشد،برای من یکی آغاز قصه ی عشقی پاییزیست...

آذر برای من بوی عاشقانه های یواشکی میدهد...

نیمه های آذر که میشود،وابستگی ها شروع میشوند،وابستگی بودنمان پیش هم به اینکه چقدر و تا کجا دوستم داری و تا چه روزی بتوانی عاشق من بمانی...

شروع میشوند استرس های پیام های یواشکی شبانه و ترس از مادر...

و غصه ی آن شب که قرار بود ساعت یازده حرف بزنیم و اما نتوانستم بیایم و بعدش که پیامت را دیدم که منتظرم مانده بودی،بااینکه هیچ وقت هم دیگر را نمیشناختیم و قدر یک دنیا خوشحال میشدم...

میشود عشق من به ویچت فیلتر شده که عاشقش هستم،به خاطر تو و اولین عکسی که برایم انجا فرستادی و حرف هایت در باره ی ازدواج و ترس و قندی که در دلم آب میشد...

قند برای اینکه حس میکردم انگار دوستم داری و ترس از اشتباه بودن این حس...

و شکلک های بوسه ی نیم باز که نمی دانم چه حسی به آن ها داشتی که حاضر نبودی جای دیگر حرف بزنیم...

و حرف های قلنبه سلنبه ی آنروز چهارشنبه صبحمان و باران بی امان و آسمان و هجوم بی امان فکر ها به مغزم...

و بغضم از اینکه گفتی راهی سفری و ده روز در بی خبری مطلق..

و تمامش را که بخواهم خلاصه کنم می شود شیرین ترین پاییز عمرم و بهترین آذر دوران جوانیم...

عاشقانه هامان دارند یک ساله می شوند...

دوستت دارم بهترینم...

دوستت دارم عشق پاییزی ام...

  • خانوم خونه