تابهشت...

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

امروز خبردار شدم که یکی از دوستان دوره ی کودکی ام،در استانه ی طلاق گرفتنه...

واین دومین مورد میون دوستامه...

چرا طلاق میگیرن؟فلسفه ی طلاق رو هنوز نمیدونم!فلسفه ی اون مرز شکستن تحمل و حرمت رو نمیدونم...

یعنی دیگه نمیتونن همدیگر رو تحمل کنن؟

واقعا تصورش سخته...خیلی سخت...

کاش عشق ما پا بر جای بمونه...برای همیشه ی همیشه ی همیشه تنهایی هامون دونفره باشن...

دوستت دارم

آدمی ترین آدم حوایی ام...

  • خانوم خونه

بعضی وقت ها هست که شنیدن و دیدن سنگینی سرمای بعضی حرف ها و رفتارها از بعضی آدم ها طوری غافلگیرت می کند که انتظارش را هم نداری!

اینجور وقت ها که البته چند وقتی است که مکرر شده اند گاهی اینقدر سریع اتفاق می افتند که حتی فرصت جمع و جور کردن خودت را هم پیدا نمی کنی و مثلا از صبح تا عصر مثل جن زده ها پشت مونیتورهای زهرماری سازمان خشکت می زند و البته هر از چندگاهی پیامکی هست که حال ناخوبت را بیش تر جا بیاورد تا خستگی جان کندن های معیشتی ات حسابی در برود و ناشکری نشود که اصلا شاید همین خرد شدن غرور جوان های متکبر دیروز، یکی از فلسفه های متاهل شدن انسان هاست!

بگذریم

قرار بود از غیرخدا توقعی نداشته باشم و انشالله نخواهم داشت!

پس گلایه ای نیست از خیلی چیزهایی که باید باشد و نیست و لابد همه این ها برای من چیزی است شبیه ابتلائات و آزمایش های خداوندی

و سپاس برای اوست که هر وقت حال ناخوبم خواست کمر ایمان دلم را بشکند آیه و نشانه ای را از سمت و سوی نمی دانم کجا فرستاد تا در و دیوار تهران برایم بخوانند که فاستقم کما اُمِرت.

راستش را بخواهی پیش تر ها اینقدرها صبور نبودم و حجم ضعف های دانسته و ندانسته ام به حدی بود که لحن جواب سلام های سرد احدی را تاب نمی آوردم!

حالا اما که در این چند وقته چیزهای درشتی شنیده ام که البته شاید مستحقشان هم بوده ام تنها اشاره های گاه و بی گاه خداوندی است که آرامم کرده و اصلا  گاهی می شود که به ذوق و شوق خواندن آیه های هک شده قرآن بر در و دیوار اتوبوس های تندروی تهران از خواب بیدار می شوم تا دوباره برایم بلند و فصیح بخوانند که واستعینوا بالصبر و الصلاه!

مخلص کلام اینکه راستش را بخواهب خودم هم نمی دانم چه باید کرد ولی اجمالا برای اینکه بغض هایی که یقه ی دلم را حسابی گرفته اند و دارند مبدل به حنّاق می شوند یا حالت های ناخوب و افکار پریشانم خاطری را آشفته تر نکند و یا زبانم لال، به تلافی حرمت های شکسته شده ام و به بهانه خنک شدن نفسم هر حرفی نزنم؛ بازهم روزه لال مانی ام را ادامه می دهم تا شاید به جای همسـ(فـ)ـرم، من کمی به رفتارها و حرف هایم فکر کنم!

منتظر پخش آلبوم پایان پریشانی بودم تا برای هدیه ماهگرد سوم پیشکش کنم منتهی ظاهرا هنوز توزیع نشده فعلا track اولشو به عنوان پیش-هدیه گوش کن



  • خانوم خونه