تابهشت...

۱۲ مطلب توسط «آقای خونه» ثبت شده است

فاطمه من

بچه‌تر که بودم همیشه برایم سوال بود که دقیقا کجای نوشیدن یک قهوه تلخ برای بزرگسال‌های مثلا با کلاس شهر توان با جذابیت است که اینچنین با ولع تلخی نوشیدنش را به جان می‌خرند و اصلا مگر در چشیدن تلخی می‌شود لذتی را هم متصور بود

این روزها که نزدیک یکسال است در لحظه‌های تلخ خداحافظی، لذت بودنت را هم می‌چشم شاید کمی به پاسخ سوال کودکی‌ام نزدیک‌تر شدم!

می‌شود واقعیت‌هایی تلخ را به خاطر یاداوری شیرینی قبل و بعدشان دوست داشت

می‌شود لحظه‌های که از نعمت در کنارت بودن محروم می‌شوم را به پاسخ یاداوری تنبیه‌وار لحظه‌هایی که به شیرینی نگذشت و البته به امید لحظه‌های دیدار آتی، عاشقانه به آغوش کشید تا این انتظار تلخ ولی دوست‌داشتنی، کنار هم بودنمان را تازه‌تر کند

نازنینم

تو را تا همیشه برای صداقت چشمانت که دروغ را بلد نیستند و قلب بزرگ و مهربانت دوست دارم و جز حضرت خدا کسی را شایسته‌تر نمی‌دانم تا امانت و همراه دوست‌داشتنی‌ام را به دستانه کریمانه‌اش بسپارم

دوست‌دارت

محمدرضا

  • آقای خونه

خوب من سلام

الانی که این سیاهه را مینویسم دارم به حرف هایی فکر میکنم که ظاهر تلخی دارند و اگر قرار باشد گوینده اش را از جانب همسرم بدانم لابد باید با عصبیت و بغضی سرشار از ناراحتی و پکر بودن در صدد این باشم که چطور پاسخی جگرسوزتر و تلافی جویانه تر از چیزهایی که شنیده ام، برایت آماده کنم و انگشت هایم جلوتر از مغز و دلم حرف های نابه جایی را تایپ و ارسال کنند که جز آسیب زدن به حرمت همسفرانه مان و رنجاندنت، ما حصلی ندارند

من اما طاقت رنجاندن و نارحتی ات را ندارم

حالا تو بگو که هزار بار عامل و باعث این ناراحتی خودت بودی و چه و چه

من اما به حرمت حریم مقدسی که میزبان عهد همسفرانه‌مان بود قسم میخورم که هیچوقت طاقت دیدن ناراحتی و خوشی ات را نداشتم و در عین حال معصوم هم نیستم

می گویند صبر گیاه تلخی است

گاهی اما درنگ کردن در نوشتن و قضاوت کردن اگرچه باعث خنک شدن جگر نمی شود اما پایان شیرینی دارد

راستش را بخواهی دارم این درنگ کردن عصبی را تمرین میکنم تا با حرف ها و کارهای بدون فکرم بیش تر از قبل باعث ناراحتی ات نشوم

گفتم گوینده حرف هایی که امروز شنیدم را از جانب تو نمی دانم که معتقدم حرف ها و رفتارهایی که آدم با آن مواجه می شود؛ پیام های روشن و صریح حضرت خداست و آدم ها در این مسیر تنها وسیله اند

وسیله هایی که گاهی باید با صراحت و بی رحمی، منیت و غرور انسان را یادآور شوند تا حق همسفری ادا شود و من امروز بابت این وسیله شدنت از تو ممنونم

از تو ممنونم که یادم آوردی چقدر خودبرتربین هستم

چقدر در تصمیم گرفتن برای دیگران دخالت میکنم یا خود خدا پندارم

خدا را شاهد میگیرم که در این 4 سال، همیشه تلاش کردم آرامش و حمایت از تو را بر خودم ترجیح دادم ولی برخلاف چیزی که فکر میکردم انگار در اینجا هم شکست خوردم

میگویند همسران را بر گردن هم حقی هست و یکی از این حق ها دعاست

دعا کن از شر این منیت و خودبرتبر بینی خلاص شوم ...




  • آقای خونه

میگفت خدا خداوند رندانی است که در اوج غرورهای رندانه شان گاهی فراموش میکنند که خالقشان آفریننده ی هوشمندی است!

فمکروا فمکر الله فالله خیر الماکرین!

راست میگفت

خیلی وقت است که حداقل در مقام لفظ باور کرده ام که من و تمام تقلاهای مهندسی کردنم برای فردایی که نمی دانم چیست، چیزی شبیه خیال بافی کودکانی است که رویای خام پرواز به سر دارند!

من اما نمیدانم که فلسفه اینکه امسال دومین سالی است که درست در شب سال گشت بودنت غایبم سر در کدام چشمه زلال حکمت های خداوندی دارد

راست ترش را بخواهی با همه تقلایم برای خوش بین بودن به مقدرات حضرت دوست هنوز هم گاهی از امور لایحتسب خداوندی پکر و حتی کلافه میشوم اما کمی بعد نفحات الهی ِخدایی که بودنش رمز بودن ماست دوباره تذکارم میدهد که لابد از پس این تلخی گذرا هم، شهد شیرینی از محبت خداوندی نهفته است که دست خیال خام و کوته بینانه نابندگان از فهم عمق محبت این تلخی ها کوتاه است

خوب من

تکرار اگر در مقام عقل ملال آور است از نگاه عاشق زیباترین سنت مکرر خداست که طعم تکراری اش با هیچ بداعتی قابل قیاس نیست

بهار هر سال بهار است آنسان که محبت نوشت های پرتکرارمان برای سالگشت های مقدسمان نیز هر سال رنگ بوی تازه ای دارند

پس به رسم تولدنوشتی که از پادگان آباده برایت نوشتم دوباره واژگان را به پای چشمان معصومت میریزم

امروز که سالروز بودن توست، به فصیحترین زبان دنیا و به آشکارترین وجه ممکن دوست داشتنت را اعلام میکنم و حجم دلتنگیام گواه آن است که چقدر برای بودنت شاکر خداوندی هستم که منت داشتنت را تا همیشه ی خداوندیاش بر من خواهد داشت ...

دوستدار و مشتاق ادامه سفری هستم که در مسیر با هم بودنمان تابهشت، قرار است مرا همصحبت و همپیاله بانویی کند که فاطمهی من است ...

  • آقای خونه

به نام آنکه که هرچه هست در ید قدرت اوست

هم او که به پنهان و آشکارمان آگاه است و در محبتش به بندگان همین بس که خالق مادر است!

به نام او که معجون پیچیده عشق را آفرید و به اعجاز الهی‌اش قلوب سخت بندگان نابنده اش را به طرفه العینی چون موم منعطف و رقیق کرد تا جذبه دوست داشتنشان، معادلات جغرافیایی و زمانی را مبهوت کند!

فاطمه جان
سلام ...

امشب که این نوشته ها را می خوانی تقدیر حضرت دوست بر آن بوده تا سالروز بودنت را از فاصله ای دور اما نزدیک و به زبان کلماتی شادبادش بگویم که در آغوش گرم و جوهرین کلماتند!

و چقدر خوب که سیاهه‌هایی را که برایت نوشته‌ام با چشمان منتظرت تماشا می‌کنی و با صدای نازنینت می‌خوانی!

وه که چقدر عجیب است حس حسادتی که به این کلمات پیدا کرده ام!!!


امروز یا امشب، هفتمین روزی است که چشمانم از نعمت تماشای آن سیمای زیبا محروم اند و محرومیت اگرچه همیشه تلخ است ولی همیشه شر نیست که برای نابندگانی که قدر عافیت و ضرورت شاکر بودن را درست نمی دانند؛ محرومیت‌ها نیز نعمت اند!

نعمتی که لحظه‌های آینده‌ی باهم بودنمان را شاکرانه‌تر و لذیذتر خواهد کرد تا ثانیه‌های بی‌بازگشت عمر را اینبار کمی حریص‌تر و مشتاق‌تر زندگی کنیم و آه و آه و آه از لحظه‌های با هم بودنی که به جرم سردرهوا بودن فرزندان آدم تباه می‌شوند!

این روزها که کمی فرصت بیش‌تر فکر کردن برایم فراهم شده، مدام به این فکر می کنم که چقدر انسان موجود غریبی است

و اصلا شاید رمز و راز رها شدنمان در این زمین گرد، همین باشد که با گردش ایام قدری از غربت و پیچیدگیمان کم کنیم تا شایسته دیدار فلسفه خلقت باشیم!

انسان همان طفیل سراسر ضعفی است که تامل در لحظات خلقتش، شرمناک است و اگر نبود نگاه کریمانه حضرت دوست، بی شک شیء قابل ذکری نبود ...

انسان از آبستن مادر خروج می‌کند تا در حدفاصل این خروج و خروج از آبستن مادر ِ دنیا، تشنگی و گرسنگی را وجدان کند، عاشق شود و بعد از دل بستن، دلتنگی را زیست کند و آنگاه که سرمست از غرورهای جوانی، توهم قدرت رو به طغیانش بُرد؛ به لحظه ای طعم ناتوانی و ضعف را بچشد و در عمری که درازایش به یکی دو روز می‌ماند؛ محیای سفری برای مقصد اصلی باشد!

آری لحظه‌های عمر سراسر لبریز از شموس و اقماری است که هریک طلوع کاذبی دارند تا در منازلی کوتاه معبود آدمی شوند و آنگاه که رو به افول می‌گذارند؛ ناگاه ندای ملکوتی انّی لا اُحبُّ الافلین از نهانی‌ترین بخش ابراهیمی انسان بلند می‌شود تا معبود جدیدی را برای دوست داشتن بیابیم!

و در این مسیر طلوع و غروب اصنام، آدمیزاد نیازمند همسـ(فـ)ـری است که در لحظه‌های ناتوانی نفسش، او را در راه یافتن معبودی که لا معبود سواه یاری کند و من چقدر باید خوش اقبال باشم که از جایی که حسابش را هم نمی‌کردم؛ نعمت همسـ(فـ)ـری بانویی به من ارزانی شد که هم‌نام مادرم زهراست و همیشه به گوهر صداقت درونی‌اش غبطه خورده و خواهم خورد ...


خوب ِ من

امروز که سالروز بودن توست، به فصیح‌ترین زبان دنیا و به آشکارترین وجه ممکن دوست داشتنت را اعلام می‌کنم و حجم دلتنگی‌ام گواه آن است که چقدر برای بودنت شاکر خداوندی هستم که منت داشتنت را تا همیشه ی خداوندی‌اش بر من خواهد داشت ...

دوستدار و مشتاق ادامه سفری هستم که در مسیر با هم بودنمان تابهشت، قرار است مرا هم‌صحبت و هم‌پیاله بانویی کند که فاطمه‌ی من است ...


ارادتمند/ همسـ(فـ)ـرت/ شامگاه هفتم شهریور 1395/ پادگان بقیه الله (عج) آباده


همین روزها، دو سال پیش (لطفا کلیک بفرمائید)


  • آقای خونه

امشب که هوای باران خورده تهران رنگ و لعاب دلم را تا خاطرات بارانی اشناییمان پرواز داده است؛ به هجدهمین روز اردیبهشتی سفر کرده ام که در حریم پرنور حضرت عمه جان به حکم خداوندی حضرت کریم شریک قلبت شدم و از ان به بعد بود که تازه فهمیدم زندگی بدون تو‌ برای منی که همه چیزم را پای تعهدنامه محضری گرو گذاشته ام؛ چیزی‌ نزدیک محال است و اصلا راستش را بخواهی تصور تکرار روزهایی که جایت کنارم خالی بود برایم جهنم است

نه اینکه در سالگشت عقد جمکرانیمان هوای عاشقانه خاطرات تلخ روزهای با هم بودنمان را از یادم برده باشد و بخواهم به هر دلیل نامعقولی عاشقانه نوشتی خیالی و تصنعی سیاه کنم

نه!

حساب و کتاب روزهای ناخوشیمان را از برم

من اما بالا پایین های زندگی را و اشک و لبخندهای با هم بودنمان را و همه لحظه لحظه های تاهلمان را امتحان شیرین خدا میبینم که در کنار همسفری از جنس عشق قرار است تا بهشت خوب حضرت خدا سیاحت کنیم

همسفرم

بابت یکسال با من بودنت

بابت یکسال عاشق شدنت

بابت یکسال صبر و حوصله ات

و بابت تحمل ناخوبی های من دست های نازنینت را می بوسم و به صریحت ترین زبان عاشقی هزارباره اعتراف می کنم که دوستت دارم ...

سالگرد برای هم شدنمان پربرکت


  • آقای خونه

زندگی زیباست اگر زیبایی های کوچک اش را در نگاهمان بزرگ کنیم

زندگی زیباست اگر ناملایماتش را با محبت ملایم کنیم

زندگی زیباست اگر همسـ(ف)رهای همراه و همدل و هم زبانی باشیم

زندگی زیباست اگر نعمت های ریز ریز و بی شمار خداوندی را شاکر باشیم

پس به یُمن سالی که جدید است در اولین نوبهار سال یک هزار و سیصد و نود و چهار؛

این سال را سال همدلی و همزبانی آقای خونه و خانم خونه   اعلام می نماییم ...

باشد که رستگار شویم

  • آقای خونه

با عرض سلام و احترام خدمت خانم گلم

بی ادب چرا سرت بازه؟

آهان حالا بهتر شد


تا چند دقیقه دیگه علی رغم خستگی شدید باید با سرعت تمام برم سمت دانشگاه امام صادق که انشالله حج خانوممو زیارت کنم 

نتیجتا به شدت سرعت انگیزناک و خلاصه باید خدمتتون عرض کنم


اولا فدایی داری

دوما سربازتم (مثلا این کلاه سربازیه)

سوما دووووووووووووست دارم و دلم برات تنگولیده


پایااااااااااااااااان 


قالبو ناشیانه و عجولانه عوضیدم تا شکلکا خوشگل انگیزناک تر شن
به جای داد زدن خودت بعدا درستش کن



  • آقای خونه

با عرض سلام و تحیات فراوان!

از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنن

ابلهان باور کنن

من باب شفاف سازی فضای عمومی و اینکه خدایی نکرده ابلهان هوا برشون نداره و دعوا رو  باور نکنن؛ احتراما درخواست می شود خانم خونه یه دستی به سر و روی حیاط خلوتمون بکشن و با زدودن غبارهای سیاه از برهوت وبلاگ اینجا رو یکم خوشگیل و موشگیل کنن

ناسلامتی چهارشنبه ماهگرده

با تشکرات قبلی از آب و جاروی خانوم خونه

(از قدیم گفتن زن خوب روی حرف مردش اِن قلت نمیارم و فقط میگه چشم! گفته باشم‌ که نگی نگفتی)

میخام از سر امتحان که اومدم فکّم بیافته از تغیرات خوشگل اینجا

نقطه.

  • آقای خونه

سلام عزیزکم 

الانی که دارم این عاشقانه ها را برای کسی سیاه میکنم که تصور نبودنش برایم چیزی نزدیک محال است؛ عقربه های ساعت دقیقا عدد دو بامداد را نمایش می دهند و من تا همین لحظه ثبت و ضبط ِ حجم  عاشقانه هامان؛ نمی دانستم که ساعت ها هم می توانند اینقدر باسلیقه باشند که عدد مقدس باهم بودن و زوجیت را برای ساعت محبت نوشت هایم انتخاب کنند!!!

راستش را بخواهی حرف های نزده ای که دوست دارم برایشان شنونده ی حواس جمعی باشی زیاد اند اما چندوقتی است که شرم های ناشی از زیادشدن ناخوبی ها و تناقض های گفتاری و رفتاریم باعث شده تا دیگر به خودم اجازه منبر رفتن و حرف زدن های قلمبه سلمبه ندهم چراکه الان همسفرم به عیوب ناخوبم از خودم آگاه تر است و حنای ریاکارانه ام رنگی نخواهد داشت!

من اما همین امشب که داشتم با هم اتاقیم راجع به بابرکت بودن زندگی مشترکمان حرف میزدم بزرگ ترین نعمت با تو بودنم را در آیینه بودن قلب نارنینت وصف کردم که مثل منی که سراپا عیبم بزرگ ترین سنگ شکستن نفسانیت ها و تکبرهای خودساخته اش را در وجود سراسر محبت تو دیده است و اصلا اگر گلوله های احساسی چون تو در دنیا نبودند؛ زندگی چقدر عبوس و خشک و مردانه میشد! 

همسرم؛ من با تو و در کنار تو خودم را بهتر ار دیروزهای تجردم شناخته ام

چه آنجا که لبخندهای نازنینت الطاف خداوندی را در وجودم بیدار میکند تا طعم لذیذ دوست داشتن را لحظه به لحظه بیش تر بچشم و چه آنوقت که ناراحتی ها و پکر شدن هایت خبر از کوچکی کردن های من و رفتار ناخوبم می دهد که باید به لطف حضرت خدا و همسفرم مبدّل سیئات بالحسنات شوند!

خوب من

من در کنار تو و با تو احساس خوشبختی میکنم و تو را هدیه مخصوص خداوندی می دانم که ورای همه شیرینی ها و تلخی های مقطعی زندگیمان؛ برای همسفری ام فرستاده است و من همیشه از او خواسته ام تا همسفر بدی برای عزیزکم نباشم!

پس تو هم این شهادت و توجیه دلم را پذیرا باش که حتی میان لحظه های عبوسم؛ دوست داشتنت را با بدسلیقگی مفرط مردانه فریاد میزنم!

اشک ها، لرزش ها، لکنت ها و لنگ راه رفتن های آن شب کابوسی؛ وسط خیابان های سردرگمی ام گواه اند که چقدر دیدن مرواید چشمانت مرا تا مرز جنون های سکته ای پیش می برند!

همسفرم

رهروانی که در مسیر جاده ها قدم میزنند اگر گوشه چشمی به مقصد داشته باشند هرگز از طی طریق عاجز نمی شوند

مقصد ما اگر تا بهشت پرمحبت حضرت خداست باید یادمان باشد که با هرنفس و با هر کلام و با هر کردار حضرتش را ناظرمان بدانیم تا به کیفر ناشکری و خراب کردن روزهای باهم بودنمان؛ حالمان ناخوب نشود

نتانیاییل من!

زیبایی در نگاه ماست

پس باید تا نهایت خستگی ناپذیر وجودمان؛ دنیای دوتاییمان را با عینک پرقوت خدایی عاشقانه تر ببینیم و بسازیم و من در این راه برای حمّالی بار سنگین دوست داشتنت؛ طعم شیرین و شاداب و پرانرژی نگاهت را تشنه ام... 

پس شاداب باش برای من ... 


شش ماهه شدنمان پربرکت و خدای عاشقی هامان را شکر... 

  • آقای خونه

با عرض سلام Hello و خسته نباشید  خدمت خانم مهندس خودمشکــ ــلکـــْـ هـــ ـایِ هلـــ ـــــن

این پست هیچ محتوای خاصی نداره و صرفا برای ذوقیدن خانمم گذاشته شده

ارزش معنویش هم اینه که در شرایطی که مث سگ خستم  و چشام داره از خواب جر می خوره  گذاشتمش 

دوستت دارم هوارتا

سربازتم 

خوب دیگه جیگرطلا؛ من برم لالا 

  • آقای خونه