تابهشت...

۴۷ مطلب توسط «خانوم خونه» ثبت شده است

امشبی که این متن را مینویسم حالم آنقدر ناخوش است که حتی خودم هم وسعتش را باور ندارم...

از انتهای یک خیال شیرین به میانه ی یک باور تلخ پرتاب شده ام.

باور تلخی که هر لحظه بیشتر به یادم می آورد چقدر تنها هستم و هیچ کس به اندازه خودم نمی تواند به آن خیال شیرین بر گرداندم...

یک حس دلتنگی که در گلوی من نشسته است اما نمیدانم برای چه چیزی یا چه کسی دلتنگ شده ام.

روزگار ساز ناکوکی برایم می نوازد..به هر طرفی که میروم جز وحشت چیزی به سمتم نمی آید...

با هرکسی که هم صحبت میشوم جز بغض و سرخوردگی چیزی نصیبم نمیشود.

به کجا دارم میروم؟نمی دانم...

ای کاش یک روزی می شد، از خواب میپریدم درست وسط آبان ۹۲

از یک جای خوب شروع میکردم...

شاید الان یک مهندس برق شده بودم و هنوز تهران بودم...

شاید بچه دار شده بودم...

شاید همه چیز یک طور دیگری بود...

واقعیت این است که من در تمام ابعاد زندگیم یک بار شکست را تجربه کرده ام و همین دلیل خوبیست که دیگر دلم نمی خواهد در الان ، همین حالا، زندگی کنم.

دلم میخواهد یا به سالها قبل یا به سالها بعد برگردم...

و یک آدم دیگر شوم.

ولی افسوس که راه برگشتی ندارم.

تو اما در این میانه یک قربانی هستی.قربانی که در میان تمام شکست های من ، شکسته تر شدی...

من دوست داشتن را بلد بودم اما چگونه زندگی کردن با عشق را نه...

من خیلی چیز ها را بلد نبودم و بلد نیستم؛ و این نا بلدی من را نا انتهای یک دره عمیق سقوط داد و سرم به سنگی خورده است که التیامش روزها زمان میبرد.

این یک‌ نوشته عاشقانه نیست.این یک ندامت نامه است...

یک نامه عذرخواهی است آن هم در زمانه ای که عذرخواهی دردی را دوا نمیکند و در طول زندگیم فقط عذرخواهی کردن با صدای بغض آلود را بلد بودم که آن هم هیچ ارزش‌قانونی ندارد.

حقیقت مطلب همین است.

حال من بشدت امشب بد است و باید ناراحتی کنم...

در تاریکی شب گریه کنم و آهنگ گوش کنم...

میبینی؟حتی آرام شدنم هم عجیب است...

چشم هایم داغ شده اند و گونه هایم خیس...

در سوگواری قلبی که به سختی میتپد و از تو دلخور نیست.

دارد از دست خودش میمیرد.


  • خانوم خونه
نگاهِ من
نگاهِ تو
چه مشاعره ی عاشقانه ای است...
عزیزترینم؛
مدت هاست اینجا برایت ننوشته ام ولی امید دارم که بیایی و بخوانی...
حالا که سه سالی می گذرد از آن شب خواسگاری و نگاه های پر از شرم و چشمانی که نمیتوانستند خیره شوند به هم...
امروز آمده ام برایت بنویسم که به اندازه لحظه لحظه این سه سال، عاشق ترت شده ام و تو را، ای همسفرترینم، دوستت دارم؛
دوستت دارم؛
دوستت دارم...
و تا نهایت و ابدیت و تا جایی که قلم ها جوهری دارند و دستان عاشقی هستند که آن قلم ها را بفشارند روی کاغذ ها و بترواد جمله جمله عاشقی هاشان روی کاغذ؛
من
تور
را 
دوست دارم...
تویی که کوچه کوچه ی مرا بلدی و تویی که آرامشِ آشوب هایم هستی و تویی که هرلحظه هرکحا که باشم احساس میکنم عاشق ترت میشوم را؛
دوست دارم ...
  • خانوم خونه
بعد از مدت ها سراغ اینجا امده ام
چقدر خاک خورده...
دلم برای اینجا تنگ شده بود
وقت هایی اینجا مینویسم که دلم پر باشد
آنقدر پر که حتی به توهم نتوانم حرفی بزنم
اینجا می شود اخرین نقطه ای که میتوانم حرف بزنم...
پارسال هم همین حرف ها بود
بروم
نروم
ن نرو
و بختطر من نرفتی
امسال هم گفتی بروم
نروم
نرو 
و بخاطر من رفتی
میبینی یک ن چه میکند؟
و من بارها از تو میپرسم میروی و تو بازهم جوابت مثبت است و بازهم تن من می سوزد در تبی که نمی دانم نامش را چه بگذارم.
من اصلا نمی دانم که گذرت به اینجا می افتد یا نه فقط میدانم دلم از تو پر است و از رفتن هایت...
از بی من رفتن هایت...
دلم انقدر پر بود که مهریه ام را بخشیدم که نکند ان دنیا بخاطرش عذابت کنند چرا که من میخواستم اربعین باشد و تو نمی خواستی و عند المطالبه بود و تنهایی رفتی
دلم پر است از نه شنیدنم و از ترس اینکه مبادا از دستت بدهم و تو بازهم گفتی نه...
گفتم برایت دلم میگیرد اینجا مثل همان ده روزی که نبودی و تو گفتی نه نمیگیرد
مرد شده ای
دیگر مثل بقیه ی مردها حرف حرف حودت است...
چه بگویم؟
خواسته ام زیاد است لابد
از خریدن طلاهای انچنانی و خانه انچنانی و ماشین انچنانی هم بالاتر است خواسته ام...
متاهلی یک سری شیرینی هایی دارد که نادانسته تلخ می شود 
مثلا باهم بودن ها یک سری شیرینی هایی دارد که اگر تنهایی انجام بشوند،به جان یکی شیرین و به جان یکی تلخ می شود،می دانی؟
میدانی که شرعا و قانونا میتوانم بروم و بخاطرت نمی روم؟
میدانی...
حالا این بار قرار است به جان من تلخ شود،تلخ تر از هر چه که فکرش را بکنی...
تو میروی و من اینجا حسرت دوتایی هایی را میخورم که به حان جفتشان شیرین شد و به جان من تلخ و به حان تو شیرین...
نوش جانت
  • خانوم خونه

مرد خردادی بیست و پنج ساله ی من

سلام

تا سال پیش از خرداد متنفر بودم،بخاطر امتحانات!

اما از سال پیش که یک خردادی شد تمام دنیایم،خرداد برایم بهترین ماه سال است...

امروز دومین تولدیست که در کنارت هستم تا برایت تولد بگیرم...

هفدهم خرداد که می شود،دلم میخواهد بنشینم و قد و بالایت را ببینم و به خدا بگویم دست مریزاد...

خدارا هزار بار شکر میکنم

که مردی

برایم قرار داد 

که بهترین ها همه در وجودش هستند.

مهربانی

عشق

صداقت

گذشت

صبر

و...

حال تو فکر کن بر تمام اینها یک سال اضافه شده

تو فرشته ی ریش دار دنیای منی

تولدت مبارک فرشته ی ریش دار من...

  • خانوم خونه



تورو دوست دارم

مثل حس نجیب خاک غریب

مثل عطر شکوفه های سیب

تو رو دوست دارم عجیب

تورو دوست دارم زیاد

تورو دوست دارم 

مثل لحظه ی خواب ستاره ها ...

تورو دوست دارم 

مثل دلتنگی های وقت سفر

تورو دوست دارم

مثل حس لطیف وقت سحر

تورو دوست دارم مثل

خواب خوب بچگی

الفبای زندگیم را در دیکته ی عشقت یاد گرفتم و هیچ فهمیدی غلط های مصلحتی دیکته ام را که به عمد اشتباه نوشتم که هزار بار از روی دیکته ی عشقمان بنویسم و یادم بماند تک تک واژه های عاشقیمان را...

نبض احساسم را بگیر

میبینی چه ریتم قشنگی به زندگیم دادی؟

رنگ چشمانم را ببین،میبینی چه برقی میزند؟بهترین نقاشی هستی که می شناسم،این را از رنگ زیبایی که به نگاهم دادی فهمیدم...

نیت خیر تو را همان روزی دانستم که چون برایم خواستگار آمده بود،ناراحت شده بودی و غیرتت راهمان روز در تمام وجودم لمس کردم...

بگذار برایت هجی کنم الفبایی را که در این یک سال آموختم...

نفس که میدانی چیست؟

نفس نفسم تو را داد میزند

نفس در سینه ام تو را صدا می زند...

تو تعبیر تمام خواب های خوب منی...

شاه بیت غزل هایم هستی...

هفت سین تمام عید هایم هستی...

تکرار نشدنی ترین خوشبختی تاریخ هستی برایم...

و من عاشقت هستم...

عاشق خندیدنت

عاشق حرف زدنت

عاشق صدایت

عاشق ریتم نفس کشیدنت

عاشق صدای قدم هایت

عاشق انگشت هایت وقتی روی گونه ام میکشی انگشت هایت را...

عاشق دست هایت،وقتی دست هایم را فشار می دهی

عاشق سینه ات،وقتی سرم را روی سینه ات می گذاری...

عاشق بوی عطرت که روی لباسم می ماند

عاشقت هستم...

بودم

خواهم بود

برایت مینویسم تا وقتی که قلمم جوهر داشته باشد 

و وقتی جوهرش تمام شد

با خون دلم برایت مینویسم...

با تمام وجودم مینویسم برایت

تو مرد خوشبخت ترین زن دنیایی...

سالگرد عقدمان مبارک...


  • خانوم خونه
مرد من
بهترین من
یک زن از دنیا چه می خواهد؟
یک بغل احساس مث تویی را که گهگاهی از آن نفس بکشد و مقداری دوستت دارم زیر بالشتش پنهان کند و هرروز به پایت بریزد...
تمام تو سهم من است!تو مال خدایی من هم مال خدایم پس تو مال منی...
برایت آرزو میکنم که سال های بعدی
بچه هایمان برایت بنویسند و تو بخوانیشان...
و بعد از خط به خط نوشته هاشان
دوست داشتن من را که در پوست و خونشان جاریست،بچشی...
دوستت دارم

  • خانوم خونه

امشب را که مناسبتش معلوم است

نه برای آنچه که پارسال اتفاق افتاد و نه برای آنچه که امسال اتفاق افتاد

بلکه برای آنچه که خدا خداست و بطلان کشید بر آنها که نخواستند خوشیمان را ببینند

به تو

تنها پناهم بعد از خدا

مرد زندگیم

تبریک میگویم...

  • خانوم خونه

به نام خدا

پایان

  • خانوم خونه

حتی واس روز عشقم هیچی ننوشتیم

  • خانوم خونه

متروکه شده اینجا

:)

  • خانوم خونه