تابهشت...

عشق پاییزی

شنبه, ۱ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۳۴ ب.ظ

اگر آذر برای خیلی ها پایان پاییز عاشقی ها باشد،برای من یکی آغاز قصه ی عشقی پاییزیست...

آذر برای من بوی عاشقانه های یواشکی میدهد...

نیمه های آذر که میشود،وابستگی ها شروع میشوند،وابستگی بودنمان پیش هم به اینکه چقدر و تا کجا دوستم داری و تا چه روزی بتوانی عاشق من بمانی...

شروع میشوند استرس های پیام های یواشکی شبانه و ترس از مادر...

و غصه ی آن شب که قرار بود ساعت یازده حرف بزنیم و اما نتوانستم بیایم و بعدش که پیامت را دیدم که منتظرم مانده بودی،بااینکه هیچ وقت هم دیگر را نمیشناختیم و قدر یک دنیا خوشحال میشدم...

میشود عشق من به ویچت فیلتر شده که عاشقش هستم،به خاطر تو و اولین عکسی که برایم انجا فرستادی و حرف هایت در باره ی ازدواج و ترس و قندی که در دلم آب میشد...

قند برای اینکه حس میکردم انگار دوستم داری و ترس از اشتباه بودن این حس...

و شکلک های بوسه ی نیم باز که نمی دانم چه حسی به آن ها داشتی که حاضر نبودی جای دیگر حرف بزنیم...

و حرف های قلنبه سلنبه ی آنروز چهارشنبه صبحمان و باران بی امان و آسمان و هجوم بی امان فکر ها به مغزم...

و بغضم از اینکه گفتی راهی سفری و ده روز در بی خبری مطلق..

و تمامش را که بخواهم خلاصه کنم می شود شیرین ترین پاییز عمرم و بهترین آذر دوران جوانیم...

عاشقانه هامان دارند یک ساله می شوند...

دوستت دارم بهترینم...

دوستت دارم عشق پاییزی ام...

  • خانوم خونه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی