تابهشت...

روزنوشت یک

يكشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۱ ب.ظ

امروز که تاریخش ان زیر هم نوشته شده و گفتنش اضافیست 

کش و قوس های همیشگی با غلظت بیشتر ادامه داشتند و چند تصمیم مهم در این راستا اتخاذ نمودم!

صبح چند عدد قطع نامه با مادر در راستای بهبود روابط تصویب کردیم.

امروز تعطیل بود و بنده در تحقیقاتی که در قشر عقد جامعه داشتم به این نکته پی بردم که معمولا در روزهای تعطیل طرفین پیش هم هستند و انتظار داشتم همسرم کنارم باشد،ولیکن به دلایلی این مهم!محقق نشد و اینجانب در شکست عشقی کامل به سر می برم!

همسری به قدری درگیر کار و درس و بحث است که گاها حس میکنم وجود من و ابراز وجودم یک چیز اضافی و وقت تلف کن تلقی می شود!

لذا ترجیح می دهم بیشتر موارد سکوت کنم و خواسته هایم را قورت بدهم...

بیشتر خواسته هایم پیرامون حضور همسر کنارم است!که اغلب اوقات بر طبق همان برنامه ی قبلی محقق می شود،به سان برنامه ای که به کامپیوتر(من)بدهی و انتظار داشته باشی کامپیوتر خط ب خط ان را بخواند و اجرا کند!

خب ادم گاهی وقت ها به حضور یک نفر بیشتر احتیاج داره!

بیشتر وقت ها به این فکر می کنم که من شب ها از تنهایی خوابیدن می ترسم و همسری هم بیشتر وقت ها شب ها جلسه و اینا داره!

خب من شبا از ترس سکته میکنم!!!!!!!!!!!!!!

بگذریم!

کم کم به این مهم پی بردم که ارتباط تلفنی مایه ی افته!یعنی من یکی جنبه ی استفادشو ندارم!

ترجیح دادم گوشیم رو خاموش کنم و به همسری هم در آینده ای نه چندان دور اطلاع میدم!فکرشو بکنین مثه زمان قدیم که گوشی نبوده و با گوشی خونه با هم در ارتباط بودند!خیلی هم خوب و عالی!

از همین تریبون می خوام که به همسرم اعلام کنم من این تصمیم رو دارم!

خب این هفته هم که خانواده ی همسر برای اولین بار قراره شب یلدایی برام بیارن!

کادو و اینا

ذوق دارم

این از روز اول

بقیشو توفیق داشته باشم می نویسم!

Hanging



  • خانوم خونه

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی